آنقدر...
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم ، که نگو
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم ، که نگو
بس که دلتنگ تو ام ، از سر شب تا حالا
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم ، که نگو
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما !
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...
امشب از کوچه ی دلتنگی من میگذری؟!
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو !
جانِ من زود بیا...
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو !
[ پنج شنبه 94/5/1 ] [ 12:36 صبح ] [ yalda ]