تو این روزها خسته ای و من بریده ام...بریده ام از این زندگی...از روزها و شب ها و لحظه ها یی که می گذرند و تو را با خود می برند...
می برند در کوچه پس کوچه های زندگی...در تکرار و روزمرگی بی من بودن،گلویم را می فشارند و نفسم را می گیرند،زمین و زمان و آدمهایی
که با تو بودن را نمی خواهند دیگر کسی نیست که با او خوشبختیم را در پس سادگی یک اتاق کوچک و خاطراتی مشترک پنهان کنم
دیگر کسی نیست تا گرمای دستانش عطش تنهایی و سردی دلم را به کوره ای سوزان بدل کند.تو این روزها خسته ای و من بریده ام از بی تو بودن
اما آدمها خوشحال و راضی اند از به ثمر نشستن تلاششان برای گرفتنت ار من اما نمی دانند که بی تو مرده ام ،روزهاست که مرده ام و روح و قلب و جانم
را در همان خلوت مشترکمان جا گذاشته ام و این تنها جسمی است خسته و بریده.........
آرام باش آرام جانم...........قلب و روح و جانم برای توست.........
این را هیچ کس نمی تواند از من بگیرد..................
[ دوشنبه 92/8/27 ] [ 10:42 عصر ] [ yalda ]
دیگر دلم برایت نمی خندد،دیگر دلم شادی قبل را ندارد،دیگر نمی گویم کجایی؟کی میایی؟
دیگر نمی گویم دلم برایت تنگ است،دیگر پاسخ سلامم را از تو نمی خواهم،دیگر از تو جواب هم نمی خواهم
دیگر سراغ قول هایت را نمی گیرم،دیگر نمی خواهم بگویی که برایت می میرم
دیگر تپش های قلبم برای تو نیست،دیگر زبانم به جمله بامن نباش نمی چرخد،
دیگر قبول کردم تو مال من نیستی،سخت بود خیلی خیلی سخت بود
اما این شب ها برایت دعا کردم،نه اینکه مال من باشی،نه
فقط اینکه خوشبخت باشی همین..................
[ دوشنبه 92/8/27 ] [ 10:24 عصر ] [ yalda ]
باز باران با ترانه،می خورد بر بام خانه
یادم آرد کربلا را،دشت پر شور بلا را
گردش یک ظهر غمگین،گرم وخونین
لرزش طفلان نالان،زیر تیغ و نیزه ها را
با صدای گریه های کودکانه
در این صحرای سوزان می دود
طفلی سه ساله،پر زناله
دل شکسته،پای خسته
باز باران قطره قطره
می چکد از چوب محمل
آخ باران...کی بباری بر تن عطشان یاران؟
تر کند از آن گلو را
آخ بارن...آخ باران...آخ باران...
[ دوشنبه 92/8/20 ] [ 6:23 صبح ] [ yalda ]
می خواستم هر هفته از شما یادی کنم ...
اما هفته ها و ماهها گذشت ولی عطر یادتان به سراغم نیامد ؛
افسوس که نمیدانستم؛ حتی از خوبان یاد کردن هم لیاقت می خواهد ...
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
[ دوشنبه 92/8/13 ] [ 6:46 صبح ] [ yalda ]
::